خونه داری
بالاخره دوران کارمندی ماهم به سر اومد و شدیم خانوم خونه .....امروز چهارمین روزیه که من توی خونه نشستم.خداروشکر هیچ سرگرمی تو این چند روز نداشتم.نه اینترنتی،نه آنتنی،...فقط و فقط چندتا کتاب بچه داری و این تلویزیون لعنتی با سه چهارتا شبکه بیخودش یار تنهایی من بودن.
شوهری هم که از ساعت 7 صبح میره و 7 شب بر میگرده،چون عذاب وجدان هم نگیره منو یه دوری توی خیابونا میده و میاره خونه.اما نمیدونه که من با چیزا خوشحال نمیشم.
چقدر پول داشتن خوبه،چقدر غرور داشتن بده،حسابی جیبم خالیه،البته پول دارم ها،ولی چون میخوایم انشالله بریم مسافرت دوس دارم اونجا خرجشون کنم.ولی ازینکه به شوهری بگم بهم پول بده حالم به هم میخوره.اونم قبلا بیشتر به فکرم بود ولی الان..........البته هزینه های اونم بالاست و با این حقوقای لعنتی که نمیشه خیلی در رفاه زندگی کرد
بالاخره باید اینو به خودم بقبولونم که از وقتی تصمیم گرفتم نرم سر کار ،مطمئنا درآمد خونه تقریبا نصف میشه و هزینه ها رو باید کمتر کنیم.این یک واقعیته که من نمیخوام بپذیرمش ولی هست.
نی نی نازم...........از حال تو کاملا بی خبرم.نمیدونم اون تو داری چیکار میکنی.این دکتر لعنتی هم وقت گذاشته واسه 15 دی.من از 17 آبان دیگه تورو ندیدم و از حالت بیخبرم مامانی.
فقط گاهی میرم جلوی آینه و شکمم رو برانداز میکنم و وقتی میبینم زیر دلم یه کوچولو برجسته است ،خوشحال میشم که تو هستی .تو قراره رفیق تنهاییای مامانت باشی.
یکی بهم میگه پسر داری،یکی میگه خواب دیدم دختر داری،..............نمیدونم والا .....بالاخره یه کدومش هستی دیگه.برای من مهم اینه که سالم باشی.....چون هم دختر دوس دارم هم پسر.
برای بابایی هم فرقی نمیکنه.بارها بهم گفته که سالم باشن ،دختر و پسرش فرقی نداره.بابایی هر روز میاد باهات حرف میزنه.نمیدونم صداشو میشنوی یا نه.مخصوصا وقتایی که من باهاش قهر میکنم میاد و با تو حرف میزنه و خودشو واسه من لوس میکنه دوسش دارم خیلی زیاد
امشب ،شب چله است.اولین شب چله ای که تو بین ما هستی.امیدوارم و عاجزانه از خدا میخوام که سال دیگه همین موقع تورو که سالم بهم هدیه داده توی بغلم بگیرم و سه نفری این شبو جشن بگیریم.الهی آمین