تو رو سالم میخوام
دوشنبه 9 بهمن وقت دکتر داشتم و با شوهری راهی مطب شدیم.یه ساعتی علاف شدم.و بعد با شنیدن صدای قلب جیگر مامان خستگی از تنم بیرون رفت و اینکه خانم دکتر خوب بودن همه چیز رو تایید کرد.خداروشکر
چهارشنبه هم با شوهری رفتیم سونو و دوباره ازپسر بودن نی نیمون مطمئن شدیم و همون شب شوهری به خانوادش گفت و اونا هم حسابی خوشحال شدن.منم فردا شبش به خانواده خودم گفتم و اونا رو در شادی خودم شریک کردم.
یه هفته ای هست که پسر ناز مامان شروع کرده به تکون خوردن و به شکم مامانی لگد میزنه و شیطونی میکنه و من هربار با این تکونا اشکم در میاد و خداروشکر میکنم که این لیاقت رو به من داد که موجود زنده ای رو درونم پرورش بدم و برای تمام اونایی که در انتظار بچه هستن دعا میکنم.
فقط از خدا میخوام این بچه رو صحیح و سالم بهم تحویل بده و پسر صالحی از کار در بیاد.به امید اون روز
برای جمعه 20 بهمن هم بلیط بندرعباس گرفتیم و انشالله یه 10 روزی اونجا هستیم.همه اساسی بهم تاکید میکنن که مواظب خودم باشم و زیاد به خودم فشار نیارم.امید به حق