پوریاپوریا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

پوریا،همه چیز ما

ترس

1392/3/6 11:33
نویسنده : مامان الی
413 بازدید
اشتراک گذاری

تقریبا چند روزی میشه که هفته 36 رو شروع کردم.و تو پسر نازم،با تکونات بهم میفهمونی که میخوای بیای بیرون.ولی هنوز زوده مامانی.من هنوز آمادگیشو ندارم.نمیدونم چرا ترس دارم.شاید از زمانیکه دکتر بهم گفته باید طبیعی زایمان کنم اینهمه میترسم،شاید از سزارین و طبیعی هردو به یه اندازه میترسم.شاید کلا از بیمارستان وحشت دارم یا شاید از مسئولیت جدیدی که میخواد روی دوشم بیاد میترسم..........نمیدونم

دیروز عصر رفتم آرایشگاه و سه ساعتی اونجا علاف شدم،ولی به جاش شدم یه مامان جیگر،موهامو کوتاه و رنگ کردم و یه صفایی به صورتم دادم.خیلی خسته شدم و زیر دلم به شدت تیر میکشید و توی خونه هم ادامه داشت.احساس کردم که پسرم میخواد بیاد بیرون و یه وحشت عجیبی داشتم ولی خداروشکر هیچ اتفاقی نیافتاد و پسر نازم با مشت و لگدی که الان داره نثار مامانیش میکنه ابراز احساسات میکنه بهم. :)

بعدازظهر احتمالا برم آتلیه و از سه تاییمون عکس بگیریم.من و بابایی و شما....امیدوارم خوب از کار در بیاد.چهارشنبه هم وقت دکتر دارم تا بتونم صدای قلب نازت رو دوباره گوش بدم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان ارمیا و ایلمان
6 خرداد 92 11:54
جیگرشو. ایشالله به سلامتی و دل خوش. نگران نباشه مامان تازه. از آشنایی تون خوشحالم.
مدرســـــه ی مامان هـــــــا
6 خرداد 92 12:08
سلام مامان مهربون خدا پسرنازتون رو بهتون ببخشه ، لحظه ی زایمان، یکی از فراموش ناشدنی ترین لحظه ی زندگی هر مادره،توی اون لحظه التماس دعا داریم... مدرسه ی مامان ها محیطی است دوستانه از جمع مامان هایی که مادر بودن رو به عنوان شغل مهمی در زندگی قبول کردند و برای تربیت فرزندانشون وقت می گذارند و ارزش قائل می شوند و با نظرات خود همدیگر رو از تجربیات هم باخبر می کنند و از هم چیز یاد می گیرند. خوشحال میشیم که شما هم به جمع مامان های مدرسه بپیوندید و ما رو از تجربیات خوبتون بهره مند کنید. با تشکر
مریم مامان ارمیا
14 خرداد 92 2:45
دیگه چیزی نموندهآآآآ.ایشالله به سلامتی پسر گلت رو بغل بگیری

مرسی عزیزم