دل مشغولی
الان میخوام از حال بد و گرفتم براتون بگم.محبتهای شوهری از اوایل ازدواج تا الان منو حسابی وابسته خودش کرده و نمیتونم دوریشو تحمل کنم.چون تموم روزهامو در کنار اون سپری میکردم و بیشتر وقتم رو با اون میگذروندم.تمام این رفتارا الان به ضررم شده و نمیتونم گاهی وقتا حس کنم که بهم کمتر اهمیت میده.... یه چند روزی بود که خانوادش بهش زنگ میزدن و برای کاری احضارش میکردن و برنامه اون روز مارو خراب میکردن و امروز هم از اون روزا بود و دیگه صبر من تموم شده و حسابی خودمو خالی کردم و اون با مهربونی از دلم در آورد.ولی خوب شد که حرفمو بهش زدم وگرنه توی دلم میموند.تنهایی از صبح توی خونه موندن خیلی برام بده و حسابی روحیمو کسل کرده.هیچ برنامه ای ندارم که انجام بد...
نویسنده :
مامان الی
19:05