تعیین جنسیت
جمعه پیش بود که با پیشنهاد خاله اینا رفتیم باغ سارا.خیلی هوا سرد بود و شب قبل هم برف اومده بود و همه جا رو سفید کرده بود.وای که خاله آش پخته بود و حسابی حال داد.البته خونه ای که توی باغ داشتن واقعا سرد بود و حسابی همه یخیدیم.ولی آش رو که خوردیم گرم شدیم.بعدازظهر هم زود برگشتیم و رفتیم به خونه مادرشوهری هم یه سری زدیم.
یه مدته که صبحها ساعتای 9.30 به بعد هرکسی به بهونه های مختلف زنگ میزنه خونمون و منو بیدار میکنه و میره رو اعصابم.مخصوصا پدرشوهری که میاد و کلی به این طرف و اون طرف خونه گیر میده و تعمیرات انجام میده(منم که بی اعصاب)،خلاصه خواب و خوراک واسمون نذاشتن و منم همش به شوهری غُر میزنم که چرا اینا نمیذارن من بخوابم ؟؟!!!!
فکر میکنم یکشنبه بود که رفتم پیش دکتر نجف زاده تا انشالله زایمان رو پیش اون انجام بدم.صدای قلب نی نی مو گذاشت و حسابی هم تند میزد
برام سونوگرافی و یه آزمایش خون و قرص فیفول و امگا3 نوشت و گفت آزمایشاتو برام زود بیار.
دیروز بود که رفتم سونو .از ساعت 3 توی مطب با شوهری نشستیم تا 8.30 که نوبتمون شد و رفتم داخل.وای از این بگم که یه خانومی 9 ماهه باردار بود و قرار بود یه هفته دیگه بچش به دنیا بیاد و وقتی از پیش دکتر میومد گریه میکرد و متوجه شدیم که ضربان قلب نینیش کند میزنه و ممکنه بمیره.حسابی توی روحیم تاثیر بد گذاشت و تا یه مدت توی خودم بودم و شوهری بهم دلداری میداد.
نوبت منکه شد بدون شوهری رفتم داخل.دکتر با دقت به مانیتور نگاه میکرد و برای منم توضیح میداد.ازش خواستم تا اگه جنسیت بچه مشخص شد بهم بگه.سن جنین رو هم گفت 15 هفته و 6 روز.
گاهی وقتا سرم رو بالا میگرفتم تا صفحه مانیتور رو کامل ببینم.یه هو ناراحت شد و مانیتور رو به سمت خودش چرخوند و شروع کرد به دعوا کردن من.که چی؟؟؟؟بچه پاشو باز کرده بود و میخواستم ببینم چیه که شما سرتو دادی بالا و اونم پاشو بست ومعلوم نیست که دوباره کی پاشو باز کنه و همینطور غُر میزد.منم خیلی ناراحت شدم و دیگه هیچی نمیگفتم.تا اینکه داشت کارش تموم میشد که گفت اها خداروشکر پاشو باز کرده و بله.............پسره....آره ببین.............بچت پسره و کاملا هم سالمه و من از جام بلند شدم و در پوست خودم نمیگنجیدم چون جنسیت بچه رو فهمیده بودم.
دکتر بهم گفت اصلا نباید نگران بشی چون چیز خاصی نیست و زیاد توی بچه ها دیده میشه .توی سر جنین یه کیست کوچیک دیده شده که خودش رفع میشه و تاکید داشت که نگران نشم و باید یه ماهه دیگه سونو رو تکرار کنم.........ولی مگه میشه یه مادر نگران بچش نشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟........................
اومدم بیرون و توی ماشین به شوهری گفتم مبارکه بچت پسره و اونم از خوشحالی ذوق میییزد.نه به خاطر اینکه پسره،فقط اینکه جنسیت براش معلوم شد
شام هم به افتخار کاکل زریمون رفتیم یه کباب مشتی خوردیم و اومدیم خونه......من سر نماز حسابی گریه کردم........بیشتر به خاطر شکرگذاری از خدا که اینهمه بهم لطف داشته و داره بعد هم به خاطر نی نی که سالم بهم تحویلش بده
امروز هم رفتم و آزمایش خون رو دادم و انشالله 25 دی جوابش آماده میشه که ببرم پیش دکتر.
ازتون میخوام بعد از خوندن این مطلب برای نی نی من و تمام نی نی ها که مشکلی (چه کوچیک چه بزرگ)دارن دعا کنین که خدا سالم سالم تحویل ماماناشون بده
خدایا .......یا امام رضا..........یا فاطمه زهرا.............یا امام حسین.........تورو به حق این شب عزیز(اربعین) همه ی بچه ها رو در پناه خودتون حفظ کنین......الهی آمین