ترس
تقریبا چند روزی میشه که هفته 36 رو شروع کردم.و تو پسر نازم،با تکونات بهم میفهمونی که میخوای بیای بیرون.ولی هنوز زوده مامانی.من هنوز آمادگیشو ندارم.نمیدونم چرا ترس دارم.شاید از زمانیکه دکتر بهم گفته باید طبیعی زایمان کنم اینهمه میترسم،شاید از سزارین و طبیعی هردو به یه اندازه میترسم.شاید کلا از بیمارستان وحشت دارم یا شاید از مسئولیت جدیدی که میخواد روی دوشم بیاد میترسم..........نمیدونم
دیروز عصر رفتم آرایشگاه و سه ساعتی اونجا علاف شدم،ولی به جاش شدم یه مامان جیگر،موهامو کوتاه و رنگ کردم و یه صفایی به صورتم دادم.خیلی خسته شدم و زیر دلم به شدت تیر میکشید و توی خونه هم ادامه داشت.احساس کردم که پسرم میخواد بیاد بیرون و یه وحشت عجیبی داشتم ولی خداروشکر هیچ اتفاقی نیافتاد و پسر نازم با مشت و لگدی که الان داره نثار مامانیش میکنه ابراز احساسات میکنه بهم. :)
بعدازظهر احتمالا برم آتلیه و از سه تاییمون عکس بگیریم.من و بابایی و شما....امیدوارم خوب از کار در بیاد.چهارشنبه هم وقت دکتر دارم تا بتونم صدای قلب نازت رو دوباره گوش بدم.