فکرِ مشغولِ من
از شنبه احساس کسل بودن میکنم.نمیدونم چِم شده؟با خودم فکر میکنم نکنه دارم در وظایف همسری کم میذارم؟نکنه دارم به شوهرم کم محبت میکنم؟نکنه نیاز هاشو خوب برآورده نمیکنم؟نکنه کمبود محبت پیدا کنه؟نکنه خدایی نکرده......................؟
همش این فکرا توی ذهنمه...........آخه همه بهم میگن الی جون تو خیلی سخت و محکم با شوهرت برخورد میکنی.یه کم ملایم تر باش باهاش،یه کم لطافت زنانه از خودت نشون بده.زن نباید اینقدر سخت باشه.....
آخه چیکار کنم؟مگه من چه جوریم؟شوهرم تاحالا اعتراضی نکرده....اگه رفتارم رو دوس نداشت حتما بهم میگفت.....نکنه داره تحمل میکنه؟؟؟؟..............نکنه یه جایی صبرش تموم بشه و ...............؟
یعنی من با اومدن بچه پیر میشم؟یعنی دیگه نمیتونم مثل جوونای دیگه برای خودم عشق کنم؟شوهرم منو به چشم یه زن بالغ میبینه؟من دلم میخواد واسش همون الیِ لوسِ نُنُر باشم که خودمو واسش لوس میکنم و اونم نازمو میکشه ....یعنی با اومدن بچه این چیزا تموم میشه؟یعنی ما نمیتونیم برای خودمون یه خلوت دو نفره داشته باشیم؟یعنی داریم از هم دور میشیم؟بچه بینمون فاصله میندازه؟محبتمون نسبت به هم کمتر میشه؟
وای خدا ....نگرانم.........اینا رو نمیگم که خدایی نکرده فکر کنی من بدون فکر برای بچه اقدام کردم.....نه.....از همون قبل هم به اینا فکر میکردم ولی نمیتونستم جواب خوبی براشون پیدا کنم و بی جواب گذاشتمشون.
بچه ها !!!!!!!!!! به نظرتون چیکار کنم که انرژی مثبت بگیرم؟برم کلاس یوگا؟برم کلاس نقاشی؟برم استخر؟یا باید افکار خودمو درست کنم؟؟؟؟؟؟؟میخوام شاد باشم .چیکار کنم؟
خیلی فکرم مشغوله .............خیلی.............از طرفی هم بی صبرانه منتظر سونو هستم که ببینم این بچه درونم زنده است یا نه؟؟؟؟؟