تعیین جنسیت
جمعه پیش بود که با پیشنهاد خاله اینا رفتیم باغ سارا.خیلی هوا سرد بود و شب قبل هم برف اومده بود و همه جا رو سفید کرده بود.وای که خاله آش پخته بود و حسابی حال داد.البته خونه ای که توی باغ داشتن واقعا سرد بود و حسابی همه یخیدیم.ولی آش رو که خوردیم گرم شدیم.بعدازظهر هم زود برگشتیم و رفتیم به خونه مادرشوهری هم یه سری زدیم. یه مدته که صبحها ساعتای 9.30 به بعد هرکسی به بهونه های مختلف زنگ میزنه خونمون و منو بیدار میکنه و میره رو اعصابم.مخصوصا پدرشوهری که میاد و کلی به این طرف و اون طرف خونه گیر میده و تعمیرات انجام میده(منم که بی اعصاب) ،خلاصه خواب و خوراک واسمون نذاشتن و منم همش به شوهری غُر میزنم که چرا اینا نمیذارن من بخوابم ؟؟!!!! فکر میکن...
نویسنده :
مامان الی
18:31